دست نوشته های جسته گریخته من

ساخت وبلاگ

امکانات وب

اون شب تموم میشه و ما خسته و کوفته از پیک نیک شبونه برمیگردیم. طوری که دخترم نرسیده به اتاق روی کاناپه خوابش میبره. من به آرومی فقط یه پتو روش میندازم و زیر سرش رو درست میکنم. پیشونیشو میبوسم و میرم تو اتاق خودم. موقع عوض کردن لباسام، چشمم تو آینه میفته به پیرهنی که سرشب موقع پوشیدنش با دخترم بحث داشتم. این پیرهن برام یادآور خیلی چیزهاست. طوری که بعد از حدود 23-24 سال هنوز دارمش و فقط بعضی مواقع خاص میپوشمش. هنوز اندازمه! امشب هم فقط به این دلیل پوشیدمش که تاریخ خیلی خاصی بود! یازدهم آبان ! مثل همیشه میرم پشت میز مطالعه. چراغ مطالعه رو روشن میکنم. یه عکس سه نف دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mfranklya بازدید : 156 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 19:20

یه زمانی یه مقوله ای بود تحت عنوان "عکس لو رفته" که محتواش چیزی بود تو مایه های عکس هایی که الان زنا و دخترا فرت و فرت از خودشون میگیرن و میذارن تو اینستا... حتی به مراتب با شدت و جزئیات کمتر ! مثلا از فلان بازیگر تو فلان مهمونی یه عکس بدون روسری پخش میشد و این موضوع اونقدر جذاب و تازه بود که تحت عنوان "عکس خصوصی" و یا "عکس لورفته" تو اینترنت با آب و تاب خاصی دست به دست میشد. همینطور زمانی نه چندان دور، کلا عکس شخص تو پروفایل مجازیش تابو محسوب میشد و کمتر کسی عکس خودش رو میذاشت پروفایل واتساپ، فیسبوک، وبلاگ و... اما بنظرم الان کم کم داره نسل این مدل دخترا هم کند دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : عکس,عکس, بازیگران,عکس, عروسی,عکس, بازیگران زن ایرانی,عکس, الناز شاکردوست,عکس, دختر ایرانی,عکس, سحر قریشی,عکس, ندا جناب,عکس, جنیفر لارنس, نویسنده : mfranklya بازدید : 128 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 10:54

حدودا سی ساله بود. سرو وضعشم به گدا گشنه ها نمیخورد معمولی بود. یکم ادکلنارو بو کرد و گفت: فکر کنم سرما خوردم بویی متوجه نمیشم، چند هستن؟ - سی تومن بعدشم گفت فعلا نمیخوام فقط خواستم ببینم بردم بچینمشون سر جاشون. پشتم بهش بود با یه لحن لطیفی گفت: میتونم یه سوالی بپرسم؟! - بفرمائید - اگه باهم حال کنیم بهم یه ادکلن میدی؟ - حال کنیم؟! چه حالی کنیم؟؟ - حال کنیم دیگه ... (یکم مکث کردم) - چکاره ای؟ - هیچی ، خونه دارم - شوهر داری؟ - آره - اگه شوهر داری واسه چی اومدی حال کنی؟ - خب شوهرم نیست . . . (سرمو چرخوندم... یکم بیرونو نگا کردم) - نه خانوم! اینجور داستانارو نیستم ... جملم کام دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : مشتری مداری,مشتریان بانک ملت,مشتری مداری چیست,مشتریان ایران خودرو,مشتری مداری در بانک,مشتری کیست,مشتریان سایپا,مشتری یابی,مشتریان دوو,مشتریان گلدیران, نویسنده : mfranklya بازدید : 91 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 16:03

این روزها ،

با هر آگهیِ خانه، یاد تو می افتم !

گویا ؛

جای منو تو

در تمام خانه های این شهر خالیست ...

شاید جایی در همین حوالی،

چشم های یک خیابان

 در فراق قدم هایمان خیس گشته!

وشاید هم 

 در کنج ساکتی از شهر ،

یک پنجره ؛

چشم انتظار تماشای هم آغوشی ماست ...

 

 

 

دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : آگهی استخدام,آگهی همشهری,آگهی استخدام همشهری,آگهی رایگان,آگهی فروش خودرو,آگهی نامه ایلیاد,آگهی نامه پرنیان,آگهی استخدام بانک,آگهی ترحیم,آگهی استخدام 93, نویسنده : mfranklya بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 4:57

کجایی؟ من پشت یک خاطره مانده ام ! این بی صاحب ، چه دیوار بلندی دارد !   کجایی؟ آنجا که تو هستی هم ؛ شبهایش این قدر دیر می گذرد؟ آنجا هم عقربه های ساعت دیواری ، تنبل شده اند؟ در شهر تو هم آدم ها شبیه به هم اند؟   کجایی؟ خوبی؟ این روزها ؛ تو هم گاهی شاعر می شوی؟ تو هم آمادهء هجوم یک "یاد" هستی؟ با تکرار یک حرف، وجودت تکراری می شود؟   کجایی؟ هنوز هم نیمه شب ها ، نمازخوان می شوی؟ تسبیح می گردانی؟ راستی ؛ هنوز هم برایم دعا می کنی؟ صدقه می اندازی؟ نذر می کنی؟   کجایی؟ روزها چشمانت ؛ غروب ها دستانت ؛ و شب ها آغوشت را ... کم می آورم ! کم می آ و ر  م . . .   کجایی؟ خودنویسم سر دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : کجایی؟,کجایی؟ دقیقا کجایی؟,کجایی؟ محسن چاوشی,کجایی؟ بشنو بشنو,کجایی؟ مرتضی پاشایی,حسنک کجایی؟,خدایا کجایی؟,تو کجایی؟,خدا کجایی؟,بگو کجایی؟, نویسنده : mfranklya بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 4:57

 

یک نیمه شب ؛

پاورچین پاورچین بیا

چمدان هایت را هم بیار !

هرچه خاطره در این حوالی هست را ،

جمع کن 

و بی سرو صدا برو !

فقط یادت نرود ،

حین رفتن ؛

یک شیشه از آن عطر همیشگیت برایم بگذار ...

در یک عصر پاییزی ،

تمام آن چمدان ها را

در چشم بر هم زدنی

مرور خواهم کرد . . .

 

دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : چمدان خاطره, نویسنده : mfranklya بازدید : 163 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 4:57

روزگاری ،

داراترین مردم شهر بودم ...

راستی نازنین !

مگردستانت از جنس چه بود؟

 

 پ ن : در چشمانت شهریست ؛

نگاهم که میکنی ،

مردم به هم لبخند میزنند

و کودکی

مستانه می خندد !

 

حس نوشت : "دلتنگم"

 

 

دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : د ا س ت ا ن ش ه و ت ی,د ا س ت ا ن ش ه و ت, نویسنده : mfranklya بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 4:57

داشتم فکر میکردم با این اوضاع احوالی که پیش اومده، سال 85 چه سال تابلو و ضایعی بوده ...

 

دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : 855 area code,85play,85 degrees,850 koa,858 area code,856 area code,857 area code,850 area code,859 area code,85 broads, نویسنده : mfranklya بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 4:57

 

تردیـد ندارم !

بانوی شعـــرهای من ،

نیمه شبی از تن کاغذ برون می آید ؛

و در عوض تمـــام این واژه ها ،

اندام تکیــده و نازک خودنویســـم را ...

مستانه در آغوش میگیــرد !

 

دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : بانوی شعر,بانوی شعرهای من,بانوی شعر ایران,بانوی شعر و گل,بانوی شعرهای مه آلود,بانوی شعر و موسیقی,بانوي شعر من,شعر بانوی من,شعر بانوی اردیبهشت,بانو شعر, نویسنده : mfranklya بازدید : 125 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 4:57

یادت

          نـِگَه

                 میــــدارَدَم ...

 

پ ن : امـــروز عجیب ترین و پیچیده ترین روز زندگیــــم بود !

 

دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : 296,2960x,29607,29681,29615,2960,29605,29651,29650,29601, نویسنده : mfranklya بازدید : 104 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 4:56

بیشتر از شیش سال از عمر این وبلاگ میگذره. چقدر باهاش زندگی کردم. چقد خاطره ساختم و چقد با آدمای مختلفی اینجا آشنا شدم. اون زمانا خبری از تلگرام و واتساپ و... نبود و حتی بازار اینستا و فیسبوک هم به داغی الان نبود. یه دوران چقدر اینجا شلوغ پلوغ و صمیمی بود. آدمای مجازی و باحال. با معرفت. مهربون. تصمیم گرفتم از قدیمی ترین مخاطبای وبلاگم شروع کنم به نوشتن و یاد کردن و امیدوارم همشون برای یبار دیگه هم که شده بیان اینجا و این نوشته رو بخونن و من روهم از حالشون باخبر کنن و بدونن که من بیادشون هستم.           1. "ساراا" ... وبلاگ "شعرهای یک دیوانه" اگه اشتباه نکنم کسی ب دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mfranklya بازدید : 130 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 4:56